رفتنت را نظاره گر بودم
اما
بی تو مدت هاست صبورانه
چشم به جاده دوخته ام........
تکیه ات به درخت.نگاهت غمگین.لب هایت پراز زمزمه
در ژرفای وجودت غوغا و افکارت پریشان.
شاید: با آن نگاه غمگین وقلب پر آشوبت
دنبال کسی هستی!
بغضم را فزو دادم
اشکم را پنهان کردم
چرا؟؟؟
در کنارت هستم.غرورت را بشکن
و
نگاهی بنداز.....!!!
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع.ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم درشهر
هیچکس!هیچکس اینجا به تو مانند نشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شعرا
عاقبت با قلم شرم نوشتند:
نشد...!!!
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم!
که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود
و من........
روبه روی تو........
می توانم تمام شعرهای نگفته دنیا را یک جا بگویم.
چقدر باید بگذرد؟؟
تا من....
در مرور خاطراتم
وقتی از کنار تو رد می شوم
تنم نلرزد........
بغضم نگیرد......