نوشته شده در تاريخ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, توسط سولماز |

چه بسیار نگاهها در جهان سر گردانند که در چشمی جای گیرند

و چه بسیار فریادهایی که.......

بر سنگ بوسه می زنند............

نوشته شده در تاريخ جمعه 5 آبان 1391برچسب:, توسط سولماز |

<<داستان زندگی من>>.......

قصه ای ست که متن آن وجود تو

       و

پایان آن........

            نبودن توست!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, توسط سولماز |

دلم را بی هیچ بهانه ای به تو بخشیدم

آغوشم را بی محابا برایت باز کردمگروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

دستانم را بدون هیچ تاملی برایت سایبان کردم

چشم هایم را به خاطر دل تنگیت بارانی کردم

صدای ساعت ها.دقایق و ثانیه های نبودنت را

در ذهنم می شمارم.

              ولی....تو! ! !

کجا یی؟ که این همه حماقت را ببینی و به

من دیوانه بخندی و بروی..........

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, توسط سولماز |

حالا دیگرآسمانم به حالم میگرید

 

      

   ........

 

ولی افسوس....یک  نگاه از تو........

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 مهر 1391برچسب:, توسط سولماز |

شبی درخیالم غرق بودم

میان آسمان و زمین در پرواز بودم

تورا دیدم درآن شب.....

که در آغوش گرمت

پری قصه ها خنده میکرد

میان این خشم و رویا

غمی در وجودم غوغا می کرد

نمی دانم چرا دریک لحظه

تمام زندگی را در حباب دیدم!

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.